امیدوار

متن مرتبط با «آهو» در سایت امیدوار نوشته شده است

آهو

  • مریم با خواهرزاده کوچکش بازی می کرد. او آهوی عروسکی نازنین را دور اتاق چرخاند و خواند :« آهویی دارم خوشگله/ فرار کرده ز دستم/ دوریش برای مشکله/ کاشکی اونو می بستم/ ای خدا چی کار کنم؟/ آهومو پیدا کنم؟» نازنین پرسید :« خاله، چرا آهو فرار کرده؟» مریم گفت :« همه مریم آهو دارند. وقتی کسی کار بدی می کند، آهوش فرار می کند.»نازنین دوباره پرسید :« اون چی کار باید بکنه تا آهوش برگرده پیشش؟» مریم گفت :« اگه مردم از کار بدی که کردن از صمیم قبل پشیمون بشن، آهو برمی گرده.» نازنین گفت :« من هم آهو دارم؟» مریم لبخندی زد و گفت :« تو الان کوچیکی. دخترایی که نه ساله میشن و پسرایی که پانزده ساله میشن، صاحب آهو میشن.» بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها